Saturday, May 27

ساحلِ تنهايی

باران، موج، مه، رنگین کمان
هر روز درون مه خفیفی
درون کوچه پس کوچه‌هایِ ساحلیِ ذهنم
بدون کفش، بدون پیراهن
برهنه‌ی برهنه
آرامِ آرام
همراه با نسیمی ملایم به آن سوی کوچه می‌روی
ذهنم یارای تجسم ندارد
گُم می‌شوی و عطر تنت باقی می‌ماند،
آبشار مویت هم...
گل‌های کوچه پس کوچه‌های ساحلی، به یاد عطر تنت جوانه زده اند
نشانی کوچه‌ها را ندارم
عطر تنت مرا به آنجا راهنمایی می‌کند
هر روز در این ساحل، بدون کفش، بدون پیراهن
برهنه‌ی برهنه
اما بی‌قرار
امواج کف‌آلودِ دریا را با نگاه دنبال می‌کنم
نکند کوچهِ زیبایم را غرق ِ در خود سازد

بی آنکه نه کوچه‌یی ساحلی
و نه عطر و آبشاری از مو
نه حتی موجی
وجودی خارجی داشته باشد

پرپر نشوم چه شوم...

Sunday, May 21

بوگند

با نوک دماغت، تیز بو بکش
بوی مُزخرفِ تعفن می آید
فضای اینجا گندیده
گفته بودی اینجا هوا سنگین است، تاب نمی آوری
آوردم، ولی سنگین شدم!
دلم گرفته، خسته شدم
خسته...
دلِ منِ خسته ی سنگین،
در این هوای گندیده ی مزخرفِ متعفن
هوای خانه را کرده

زنده باد شهر خودمان + دود + ترافیک

Tuesday, May 16

دو راهی


دو راه برایت مانده
یا آنکه سرم را از تنم جدا کنی
یا آنکه تنم را از سرم جدا کنی،
که در هر صورت به یک نتیجه می‌رسی
دیگر انتخاب با توست!

Failed


همه‌ی روز در فکر پایان ترم چه سود؟!
خوب،
درس بخون تنبل!

Sunday, May 14

گرگم به هوا!

یه عده از آزار رسوندن به دیگران لذت می برن
بهش می گن: سادیسم
یه عده هم از آزار رسوندن به خودشون لذت می برن
بهش می گن: مازوخیسم
حالا فکرش رو بکن
یه عده هم هستن که به دیگران آزار می رسونن
ناگهان از این موضوع ناراحت می شن
خدایی نکرده شما به این یکی چی می گین؟!

"و خداوند برای آنهایی که دوستشان دارد، در این دنیا عذاب نازل کرد."!

Monday, May 8

عاشقانه

چه خانه ها که بیهوده به آتش کشیده شدند
و چه آتش ها که بیهوده به خانه کشیده شدند
اما آتش
خودش
با پای خودش
به خانه ام آمد
و سوسو کنان به خاطرات پیوست...

Sunday, May 7

مطالعه!

زین پس به جای خواندن نامه ها و گزارشات اداری و...
آنها را مطالعه می کنیم!

قابل توجه بینندگان 20:30
گزارش اولین روز نمایشگاه!

Wednesday, May 3

دریای سرخ

کمانت را بردار
زود باش
چشمانم، چشمانم نشانه ی خوبی ست
راستش را بخواهی قلب ندارم
این اواخر دلتنگی می کرد
یک سالی می شود که بی خبر رفته
قلبم را می گویم!
نگاهانم را هم
تو با دستان نازنینت بگیر
می دانم، دل می خواهد
اما تو که داری
چه باکی داری
شاید به قلبم برسند
چشمانم را می گویم!
دیگر نه قلب و نه چشمانم را می خواهم
هم اکنون
فقط خواهان تو ام
فقط تو...