سیگار میفروشم
روزی یه نخ
تازه اونم به کسایی که سیگاری نیستن!
پ.ن. خیلی وقته توی فکر یه شغل تازه می گردم!!!
پیدا نکردم!
سیگار میفروشم
روزی یه نخ
تازه اونم به کسایی که سیگاری نیستن!
پ.ن. خیلی وقته توی فکر یه شغل تازه می گردم!!!
پیدا نکردم!
نگاه تنگت به پهنای ِ
شکافهای ِ باریک ِ پنجرهی چوبیت مانده است
کجای کاری
در بازار شیشه آمده
تـُرد بودنش فدای زیباییش
زیباییها را آنگونه که هستند ببین
نه زان گونه که میاندیشی
یا دیگران برایت مشق کردهاند
خدا را بهانه نکن، به خدا قسم او در این ماجرا هیچ کاره است!
خودت نخواستی...
زیبایی زندگی، من و تو در کنار هم علیه دیگری نیست؛
زیبایی زندگی، من و تو در کنار هم برای دیگریست.
زیبایی را با معنای ماها و شماها زنده کن
زنده و جاودانه
تا توانش را داری شروع کن
برای همیشه و همیشه...
خیلی وقتها انگار حرفی برای گفتن ندارم
بیشتر حرف هام, زدنی هستن!
حرف هایی که باید زد توی سرِ یه مشت کله خرِ زبون نفهم!
تو جای من باشی, با توجه به کثرتِ عده ی مذکور
به جای اینکه خودت رو خسته کنی,
نمی شینی و به ریشِ چهار وجبیشون بخندی؟
که عجب مغز سرشار از تهی دارن این آدما!
پ.ن: من نمی دونم جدیدا چرا سرعت گاو شدنِ گوساله ها اینقدر زیاد شده!
سنگی پرتاب میشود
شیشهی پنجرهای میشکند
یک سال بعد...
صاحب خانه بدون آنکه خرده شیشهها را جمع کند
شیشهای نو برای پنجرهی کهنهاش پیدا میکند
در حالی که کودکی یک سالِ تمام
سنگ به دست
در انتظار چنین لحظهای
سنگی پرتاب میشود...