Saturday, December 26

با تو هستم!

عادت عجیبی به چشمهایت و یادآوریش دارم!
آره با تو هستم دوست سخت و پیچیده‌ام...

Friday, December 25

ریده‌ام!

ریده‌ام باز در روابط انسانی‌ام!

Thursday, December 24

(سکوت)

همیشه از فوتبال بدم میومده
همیشه درخت آلبالو رو دوست داشتم
همیشه از دستخط بد خودم خوشم میومده
همیشه از آتیش و آتیش بازی خوشم میومده
همیشه واسه دستشویی رفتن تنبلیم میشده
همیشه از چیزایی که همه میترسن نمیترسیدم
همیشه از سادگیم ضربه میخوردم ولی نگه داشتم سادگیمو

پ.ن: کسی که چیزی واسه پنهان کردن نداره سکوت نمی‌کنه!

Wednesday, December 9

آهوی زخمی - رسم زمونه

قسمتایی که به چشمم اومد و بدلم نشست!


ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ

تیر زهر آگین بر پا شده است و رها
از دلش اما بنگر چه خون می‌چکدا

تیغ دشمن نوش، بگذار هزاران شودا
وای از آن خاری کز یار بر دل خلدا

آهوی زخمی در دشت چگونه رهدا
مانده او تنها، تنها ز پا میفتدا

پای رفتن نیست دیگر به کجا رودا
کو سرای دوست که او سر نهدا

عشق و هجرانی، وایش چه‌ها می‌کشدا
بر لبش لبخند، در دل چه خون می‌خوردا
ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ

رسول نجفیان
دکلمه: پرویز پرستویی

ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ

ندونستم مو قدرش درکنارم
ولی ولی حالا که رفته بی‌قرارم
نخندیدم دمی بر روی ماهش
چه سود اکنون به خاکش اشک بارون
ای الله جان
برس برس بر دادم ای پروردگارم
ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ . ـ

پ.ن: ای فلک، به همه دادی کشتی، به ما دادی کلک!

Monday, November 23

دیشبم

بغض تمام روزها و لحظه‌های
شادی
ناراحتی
دوری
دوستی،
با قطره اشکی دیشبم را آکند.
مرگ را لحظاتی شیرین به چشم دیدم
آرام و دوست داشتنی پنداشتمش!

Thursday, November 19

در مسلخ عشق

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ روبه صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق صـادقی ز مردن مهراس
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌مـردار شود هرآنـکه او را نـکشـند

Thursday, November 12

کاش می‌توانستم

وقتی نباشی
کاش می‌توانستم بد باشم
کاش می‌توانستم بی‌تفاوت باشم
کاش می‌توانستم اصلن نباشم

حتی حوصله نفس کشیدنم ندارم

همونی که امید به زندگی بم داد همونم گرفته
خود داده و خود ‌ستانده!

Sunday, November 1

جستــه‌ام من!

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کـز دیو و دد مـلولـم و انســانم آرزوســت

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ شـیر خــدا و رسـتم دسـتانم آرزوسـت

گفتم که یافت می‌نشود جسـته‌ایـم ما
گفت آنچه یافت می‌نشود آنم آرزوست

مولانا جلال‌الدین

Friday, October 16

اگر شد!

دل من پر پرواز خیالت
آسمان زیر پایت
دیگر قضاوت هم با خودت...

Saturday, September 26

خانه ویران...

خانه از پای بست ویران است... بود... شد!!!

Wednesday, September 9

افکار

فکرم داره لهم میکنه
نفسم رو بریده!

Tuesday, September 8

خزعبل

بسیار تعمیر و بازسازی و نوسازی
این‌ور، اون‌ور، بیرون، داخل
خلاصه قشقرقی برپاس!
بیا و بشین تماشا، شاشو زده به حاشا!

Friday, August 14

دیروزی نوشیدنی

دیروزم را نوشیدم
در شهری که نوشیدنی در آن تلخ است
شیرین‌ترین وگواراترین نوشیدنی را
شراب نابی را نوشیدم
دیروز!

Thursday, August 13

موجوداتی با نام انسان

بی شک هر موجودی با نام انسان
با اندیشه‌هایی برای رسیدن به نتایجی دلخواه خود در تکاپو هست
این تکاپو خواه ناخواه به نتیجه‌ای درست یا غلط می‌رسه
اما صرفاً این نتایج، دلخواهِ خود اون موجود باشه کافیه.
خوشحال‌تر بودم اگر این نتایج رو به سمتی که بوی لجن می‌ده هدایت نمی‌کردند
این موجودات با نام انسان.

Saturday, August 8

room 2

room 2

Tuesday, August 4

گهر 2

یک شب، لذت سکوت
یک شب، لذت شکستن سکوت
گهری دیگر را بر درخت زندگی آویختم
با دلی در گرو ِ گلی
گلی و دلی و لذتی و سکوتی

پ.ن: ستاندی آنچه از آن توست، ای گل!

Saturday, July 25

حیاط خلوت

حیاط خلوت

Monday, July 20

room 1

room 1

Thursday, July 9

سایه

آهای تیغ
درنگ نکن!

Wednesday, July 1

خیام - شاملو

صدا: احمد شاملو
من بی می ناب زیستن نتوانم
‌ ‌ ‌ ‌بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
‌ ‌ ‌ ‌یک جام دگر بگیر و من نتوانم


اجرا: محمد رضا شجریان
می نوش که عمر جاودانی اين است
‌ ‌ ‌ ‌خود حاصلت از دور جوانی اين است
هنگام گل و باده ست و ياران سرمست
‌ ‌ ‌ ‌خوش باش دمی که زندگانی اينست



بنگر ز جهان چه طرف بربستم هيچ
‌ ‌ ‌ ‌وز حاصل عمر چيست در دستم هيچ
شمع طربم ولي چو بنشستم هيچ
‌ ‌ ‌ ‌من جام جمم ولي چو بشكستم هيچ



افسوس که بی‌فایده فرسوده شدیم
‌ ‌ ‌ ‌وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم
‌ ‌ ‌ ‌نابوده به کام خویش نابوده شدیم



در کارگه کوزه‌گری بودم دوش
‌ ‌ ‌ ‌دیدم دو هزار کوزه گویای خموش
هر یک به زبان حال با من می‌گفت
‌ ‌ ‌ ‌کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه‌فروش



از جمله‌ی رفتگان این راه دراز
‌ ‌ ‌ ‌باز آمده‌ای کو که به ما گوید راز
هان بر سر این دو راهه از روی نیاز
‌ ‌ ‌ ‌چیزی نگذاری که نمی‌آیی باز



گویند که دوزخی بود عاشق و مست
‌ ‌ ‌ ‌قولی‌ست خلاف دل در آن نتوان بست
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
‌ ‌ ‌ ‌فردا باشد بهشت همچون کف دست



قومی متفکرند اندر ره دین
‌ ‌ ‌ ‌قومی به گمان فتاده در راه یقین
می‌ترسم از آن که بانگ آید روزی
‌ ‌ ‌ ‌که ای بی‌خبران راه نه آن است و نه این



گردون نگری ز قد فرسوده‌ی ماست
‌ ‌ ‌ ‌جیحون اثری ز اشک پالوده‌ی ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهوده‌ی ماست
‌ ‌ ‌ ‌فردوس دمی ز وقت آسوده‌ی ماست



تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
‌ ‌ ‌ ‌پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
‌ ‌ ‌ ‌کاین صبح بسی دمد و ما دم نزنیم



دوران جهان بی می و ساقی هیچ است
‌ ‌ ‌ ‌بی زمزمه‌ی ساز عراقی هیچ است
هر چند در احوال جهان می‌نگرم
‌ ‌ ‌ ‌حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است