Then I can stop
then I can think
پ.ن: بهانههایم برای شادیم کافی نیست، به دنبال بهانهای بیشترم!
شب و روز فکر خیالم همه در دیدن توست!
تو چه میدانی از آن پس
که چهها مانده، ندانم
و من درمانده به کجا سیلانم...
نه دیگر دمی به آه بیرون خواهم داد
نه خیالی
امروز روزیست، نه چون دیروزها و پریروزها
نه دیگراشک خواهم ریخت، نه دیگر لابه خواهم کرد...
فرصتی باقی نیست
امروز روز سفر است،
سفری نو میبایست...
پ.ن: زندگی آنقدر کوتاست که حتی یک روز خوش بودن هم با وجود هزار غم ارزشش رو داره
اینجا هم همون رنگ و بو رو میده فقط چندتا کوچه بالا پایینتر شده!
یه جورایی شاید خونه تکونی هم محسوب بشه
این هم که فید (feed) همینجاس
تو که میدونی چند دقیقه دیگه پشیمون میشی، غلط میکنی حرف میزنی!
حس میکنم زلزه اومده و آوار ریخته رو سرم، بعد خودم وایستادم خودم رو نگاه میکنم که این همه آوار از کجا! بعضی وقتا که از خواب بیدار میشی کلی حال میکنی که خواب بودی ولی اگه خواب نباشه دیگه کار از کار گذشته و تو هم دیگه...
پ.ن: نه دیگر عمری باقیست نه دیگر حرفی زیبا، میدانی؟! با من بمان!