عاشق چشمانی هستم که چرخش دیدش رو از من مخفی میکنه
اما خراب کردم فرصتهای نزدیکم رو
و حالا با دلهره در انتظارم
پ.ن: من همان سربازم، دیدهای مرا!!!
یک هفته زندانی تفکر خاک گرفتهی عدهای، دیوانه کننده شده
دوری چند ساعتی هم، آزادی بزرگی به حساب میاد.
تا بازگشت به این زندان، کوتاه زمانی باقیست
فرصت غنیمتیست، غنیمتی گران.
کاش فقط ناراضی بودیم! همه جا یه سوکی به انتخابات میزنن، باز خوبه دلمون خوشه با رایمون شاید بتونیم کمی از این انجماد دور شیم! انجمادی که داره همه چیز رو میخشکونه!
رای میدهم، پس هستم.
زندگی شاید آسانتر بود
اگر تو را هرگز ندیده بودم
آنگاه با رفتنت من نیز آواره نبودم
زندگی شاید آسانتر بود
اگر تو را هرگز نیافته بودم
اما شاید
این دیگر زندگی نبود.
پ.ن: رونوشتی از یک رونوشت!