آمدهام انصافت ببیم
صبرم به لب آمد این دم که دگر هیچ ندانم
دمم در سینه مانده
نه از آن سو رهی دارد، نه سر بر آمدن دارد
پ.ن: چنگالت را از گلویم بیرون بیاور!
آمدهام انصافت ببیم
صبرم به لب آمد این دم که دگر هیچ ندانم
دمم در سینه مانده
نه از آن سو رهی دارد، نه سر بر آمدن دارد
پ.ن: چنگالت را از گلویم بیرون بیاور!