هر لحظه حس میکنم شاید گشایشی بشه! به چیزی فکر میکنم که بم گفته شده فکر نکن به کافهای و کلیسایی و یادی...
پ.ن: تو راه در مورد بازیای سگا حرف زدیم! که چطور میرفتیم میخریدیم. که چطور بازی میکردیم. که چطور لذت میبردیم. با بهمن و نوید خوش میگذشت، دوستش دارم!