Tuesday, October 24

بیا

سعی کن شادی را فکر کنی،
نه آن‌گونه که هستی؛
زان‌گونه که نيستی،
تا باشی...

5 comments:

  1. ke agar fekrash nabood , ta konoon nisti shode bood hasti !

    ReplyDelete
  2. سلام بهرنگ
    چطوریایی؟!!
    دوباره سالگرد گذشتن اتوبوسه جهانگردیه؛ پس یه کم تحمل کن :
    خب مجبورم تمام کامنتها رو یه جا برات بذارم چون ممکنه متوجه نشی کامنت گذاشتم برات؛
    • دوست من : دربست پایتم که خیلی خفن حسمو گفتی
    • گاهی : چیزی ندارم بگم جز اینکه بازم حرف دل زدی!!
    • زلزله: پسر خوب درستو بخون پاشو برو پی کار و زندگیت دیگه!
    به احمدیه چیکار داری؟
    • واگن 2 : آخ که راست میگی ؛ چقدر دلم میگیره وقتی 4 ساعت توی کویر خدا که حتی سوسمارها هم حاضر نیستن از خونشون بیرون بیان و یه نگاهی به اطراف بندازن ، مجبورم صدای و و و و و . . . رو تحمل کنم برای دیدن یه دانشگاه و . . .
    لااقل قطار خوبیش اینه که میشه توش خوابید!!!!!:-P
    در مورد بابابزرگ شاید حق با بهناز باشه!
    ولی اینکه بابابزرگ بودن خوبه یا نه نمیدونم!! یه پست دارم << فراموشی واقعی>>
    توی همین مایه هاست!! خواستی یه نگاهی بنداز
    • زندگی : با حال اومدی بازم-- زندگی چیزی نیست که لب طا. . . .
    • تخته سیاه : بوی عشق سوختیده شده میاد
    کنار بیا به جای فراموشی و درگیری با خودت!!!!!!
    • سرمای سوزان عقلش: زیاد نفهمیدم ( هر چند داری میگی بقیه رو هم نفهمیدی!!!)
    • بیا : شادی . . . اگه اجازه فکر کردن بهش رو بهمون بدن
    چشششششششششششششم!!!!

    ReplyDelete
  3. من نمیتونم سختمه

    ReplyDelete